رق نگاهروزی که مرا بر گل رویت نظــــــر افتاداحساس نمودم که دلم در خطر افتادتا چشم من افتاد به گلبرگ جمالتزیبایی گلهای بهار از نــــظر افـــــتادمی خواستم از چشم تو محفوظ بمانمکز برق نگاه تو به جانــــم شــــرر افتادگفتم نشـــــود راز دلـــــم فـاش ولیکندل خون شد و از پرده چشمم بدر افتادهر کس که شراب از خم چشمان تو نوشیدمخمور نگــاه تــــو شــــد و بی خــــبر افتادگـــنجینه اســـــرار ازل بود دل مـــنامروز اگر پیش تو بی سیم و زر افتادخسرو به هوای لب شیرین تو بر خاستبرخاست ولی مثل مگس در شـک
تاریخ: سه شنبه 2 / 4 / 1392برچسب:کتیج_شعر,
ارسال توسط حامدرئیسی
من از دریچه چشمت به آفتاب رسیدمسبد سبد گل خورشید از نگاه تو چیدمبه شوق روی تو از مرز آفتاب گذشتمبه بیکرانه ترین کهکشان عشق رسیدمبه سمت روشن اشراق دیده بر تو گشودمهـزار قافـــــــــــله نور در طـــــواف تو دیدمبه زیر طاق دو ابرویت آشیانه گرفتمو در حــــریم نگاهت کبوترانه پریدمبه پیش پـــای تو افکندم از خیال کمندیبدین بهانه تو را در کمند خویش کشیدمقسم به ناز نـگاهت که در قبیله خوبانمثال چشم تو من چشم آهوانه ندیدماگر به زلف تو بستم دل شکسته خود رازهر که غیر تو بود و ز هر چه جز تو بریدمتو روشنایی صـــــبحی به روزگار سیاهمدرون چشم سیاهت نهفته صبح سپیدمدلم به وصل تو دارد امید عمر دوبارهمباد آن که شود نا امــید از تو ا
تاریخ: سه شنبه 2 / 4 / 1392برچسب:کتیج_شعر,
ارسال توسط حامدرئیسی
روزگار لتنگیدلم گرفته از این روزگار دلتنگیگرفته اند دلم را به کـار دلتنگیدلم دوباره در انبوه خستگی ها ماندگــــرفت آینــــــه ام را غـبار دلتنگیشکست پشت من از داغ بی تو بودنهابه روی شـــــانه دل مانـــد بار دلتنگیدرون هاله ای از اشک مانده سرگرداننگاه خســـــــته مـــن در مدار دلتنگیاز آن زمان که تو از پیش ما سفر کردینشسته ایم من و دل کـــــنار دلتنگیدگر پرنده احساس مــن نمی خواندمگر سرود غم از شاخسار دلتنگیبیا که ثانیه ها بی تو کند می گذردبیا که بگذرد این روزگـــــار د
تاریخ: سه شنبه 2 / 4 / 1392برچسب:کتیج_شعر,
ارسال توسط حامدرئیسی
زیباترین گلچه زیبا می شوی وقتی که می گردی سرپا سبزتو را من دوســت می دارم تو را ای سبز بالا سبزتو روح ســـبز بارانی , من آن نـــیلوفر خــــواهشبیا بنشین کنارم سبز و بنشان خواهشمرا سبزدلم قد می کشـــــد تا آبشار صاف گیسویتتو اما تشنه می خواهی مرا غرق تمنا سبزبه زیر اســـــمان چشــــم تو تا چند بنشــــینمبگو پژمرده می خواهی مرا ای اسمان یا سبزبه هنگام عــبور از لحظه های آبی احساسمرا پل می زند چشم تو از آبی ترین تا سبزتو در چشم من آن زیـــباترین گـــل در بهارانیبه غیر از تو نمی بینم گلی در جمع گلها سبزمیان این همه گــــلهای رنــــگارنـــــگباغ عشقگل از چشم تو می چینم گل از چشم تو زیبا سبزبه شوق دیدنت سر می کشند از پشت پرچین هابــــهار آورترین گــــــلها هــــــمه محو تماشا سبزفضــــــای دره از بــــوی بـــــهار آکنده می گرددچون بر می داری آهسته قدم روی علفها سبزبیا ای دختر دریا کــــــنار ســــــاحل چشممکه دیدن دارد اینجا با تو چشم انداز دریا سبزنه تنها عشق من احساس من یا شعر من شد سبزکه از لـــطف نــگاهت خـــــــاک هم گردیده حتا س
تاریخ: سه شنبه 2 / 4 / 1392برچسب:کتیج_شعر,
ارسال توسط حامدرئیسی
سهم منمن که دارم به جمال تو نـــظر فرهاددر دلم نیست تمنای دگر چون فرهادآن چنان محو تماشای جمالت شده امکه ندارم دگر از خویش خبر چون فرهاداز سر راه تــــو گــــر کــــــوه بود بر دارمعشق یعنی گذر از کوه خطر چون فرهادبر سر خوان تو هر چند کریمی ای دوستسهم من نیست بجز خون جگر چون فرهادلـــب شــــیرینت اگر روزی خسرو نشودچه کند گر نزند تیشه به سر چون فرهاد
تاریخ: سه شنبه 2 / 4 / 1392برچسب:کتیج_شعر,
ارسال توسط حامدرئیسی
آخرین مطالب