من از دریچه چشمت به آفتاب رسیدمسبد سبد گل خورشید از نگاه تو چیدمبه شوق روی تو از مرز آفتاب گذشتمبه بیکرانه ترین کهکشان عشق رسیدمبه سمت روشن اشراق دیده بر تو گشودمهـزار قافـــــــــــله نور در طـــــواف تو دیدمبه زیر طاق دو ابرویت آشیانه گرفتمو در حــــریم نگاهت کبوترانه پریدمبه پیش پـــای تو افکندم از خیال کمندیبدین بهانه تو را در کمند خویش کشیدمقسم به ناز نـگاهت که در قبیله خوبانمثال چشم تو من چشم آهوانه ندیدماگر به زلف تو بستم دل شکسته خود رازهر که غیر تو بود و ز هر چه جز تو بریدمتو روشنایی صـــــبحی به روزگار سیاهمدرون چشم سیاهت نهفته صبح سپیدمدلم به وصل تو دارد امید عمر دوبارهمباد آن که شود نا امــید از تو ا
نظرات شما عزیزان:
تاریخ: سه شنبه 2 / 4 / 1392برچسب:کتیج_شعر,
ارسال توسط حامدرئیسی
آخرین مطالب