پس ازلحظه های دراز ~ بر درخت خاکستری پنجره ام برگی رویید ~ ونسیم سبزی تاروپودخفته مرالرزاند~ ~وهنوزمن!~ ریشه های تنم رادرشن های رویاهافرونبرده بودم که به راه افتادم~ پس ازلحظه های دراز ~ سایه دستی روی وجودم افتاد~ ولرزش انگشتانش بیدارم کرد ~وهنوزمن ~~پرتوتنهای خودم را~درورطه تاریک درونم نیفکنده بودم که به راه افتادم~
_
§ § m § §
نظرات شما عزیزان:
تاریخ: یک شنبه 5 / 7 / 1392برچسب:کتیج تارنگارحامدرئیسی,شعرعاشقانه,
ارسال توسط حامدرئیسی
آخرین مطالب