بگو ...............دیوانه تر از آنم که بگذرم از توو عاقل تر از آنکه نگذرم از توو توچه خوش عاقلی که آسوده گذشتی از من اینجا مینویسم لبخندی را که دیگر نیست و شادی را که دفن شدآنجا در جنگل زیر پای تو ...اینجا می سرایم سقوط رابه ورطه ی نیستی و ذوب شدن رابر دل واژگان بگو ابرها ببارندبرای زنی که دیگر نیست و تو امروز بر دلش خنجر نشاندی و حرف هایش را به هیچ گرفتی بگو سوگواری کنند بر عشقی که نیامده رفت و به گِل نشست کشتی پهلو نگرفته...بگو هر چه گفتی دروغی بیش نبودو عشق چیزی نیست جز بازی با کلمات ...بگو ..
نظرات شما عزیزان:
تاریخ: چهار شنبه 4 / 6 / 1392برچسب:کتیج _~شعرعاشقانه,
ارسال توسط حامدرئیسی
آخرین مطالب