شعرعاشقانه
تارنگاربخش کتیچ
تارنگاربخش کتیچ
کویرم..........کویرمآنقدر کویرم که دریا در نگاهمتبخیر می شودآفتابی تفدیده در سینه ام نفس می کشدو اشتیاقی به وسعت دیدارمسافرمآنقدر مسافرم که تمام جاده های دنیا، در زیر لحن قدمهایم سکوت می کنندکوله بارم پر از شعرهای توستنگاه عاشقت را برمی دارمو برای تو صدای گرمم را جا می گذارمدعایت را بدرقه راهم کن حلالم کن ای صمیمیای قدیمی ترین حادثه خوب ، در دوردست آشناکویرم به ملاقات اقیانوس می روم تا آنسوی پرچین سیراب شدن از عشقبرایت «باران» هدیه می آورم ،بعد از این می توانی از من بپرسی خانه دوست کجاست ... ای صمیمی ای قدیمی+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم خرداد 1392ساعت 1:47 بعد از ظهر توسط دل شکسته | نظر بدهیدتفهیم اتهام ............درین محاکمه تفهیم اتهام ام کنسپس به بوسه ی کارآمدی تمام ام کناگرچه تیغ زمانه نکرد آرام ام،تو با سیاست ابروی خویش رام ام کنبه اشتیاق تو جمعیتی ست در دل منبگیر تنگ در آغوش و قتل عام ام کنشهید نیستم اما تو کوچه ی خود رابه پاس این همه سرگشتگی به نام ام کنشراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم...اگر که باب دلت نیستم حرام ام کنلبم به جان نرسید و رسید جان به لبمتو مرحمت کن و با بوسه ای تمام ام کن+ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم خرداد 1392ساعت 8:7 بعد از ظهر توسط دل شکسته | 6 نظرراست بگو ............بیـــــا و راستـــــــــ بگــــــو!کجـــای تقـــدیــر مـــن ایستــــاده ایکــه میـــان خطــوط درهــم تنیـــده ی پیشــانــی امهیـــچ خطـــی بــه نـــام تـــــو نیستــــــــ !امــــا چنــــان عمیـــق در مـــن ریشـــه دوانـــده ایکــه گـــوئــــی ســـرنـــوشتــــم را هـــرگــزاز تــــــو گـــریـــزی نخـــواهــد بـــود... چرا اومـــدی تـــو زنـــدگیـــم؟! مگــهزنــدگیــم بــدون عشــق تـــو چــی کــمداشتـــــــ ؟!! بــاورتـــــ میشـــهســالـای قبــل عشـق تـــورو اصــلا یــادم نمیــاد کـه چـه جـوری زنــدگـی میکــردمکــه حــالـا تصــور آینــده ی بــدون تــو دیــوونــم میکنـــه...امیدم ایـن روزا همه زنـدگیــم شذه ای...همـه ی فکـر و ذکـرم تـویـی... همــه جـا، هــر ثــانیــهبــاهـام چیکـار کــردی ...بهـم حـق میــدی کـه دلـم بســوزه از بــی ســرانجـامـیاینهمــه عشــق؟!!وقتــی نگــام میکنــی همــه ی وجـودم میلــرزه... وقتـی نسبتــــ بهـم بـی تفــاوتـــــنیستی، دلــم شــاد میشـه!نــاخــواستــــه دلخــوشـــم میکنـــی...ایـــن روزا چقـــدر بـــرام دوستــــــــ داشتنــی تــر از قبــل هستــی...!خستــــــه شــدم بــس کــه فکــر کــردم آخــرش چــی میشـــه؟!واقعــا آخــرش چــی میشـــه؟اگــه قــراره بــری، دلخـــوشــم نکــن... خــواهــش میکنــم! آخــه خـودتــــ نمیــدونــیکــه رفتـــاراتـــــ بــا مــن عــاشــق تـــو چیکــارا کــه نمیکنــه! سختــه میــون ایـنامیــد و دلخــوشـی یهـــو شــاهــد رفتنتــــ بــاشـم...!میخـــوام حــواسمــو جمــع کنـــــــم!امــا مــونـــدم چــه جـــوری جمعـــش کنـــم وقتیکـــه تمــامـــش پیــش تــــوئـــه!هــر روز دارم بــه خــودم یــادآوری میکنــم، اویــی کــه همــه ی فکــر وذکــرتــه،هـرگــز مــال تــو نیستـــــــ !+ نوشته شده در دوشنبه بیستم خرداد 1392ساعت 3:30 بعد از ظهر توسط دل شکسته | 2 نظرآغوش...........آغوش من فقط به اندازه تو جا دارد ...این تمام لذت من است ...وقتی با اصرار مرا می خوانی ...وقتی با چشم های بسته گرمای نفسهایت را احساس می کنم ...من این انتظار عاشقانه را می پرستم ...تمام روز انتظار تا تو بیایی ...آغوش من فقط اندازه تو جا دارد ...اگر خوب گوش کنیاین ضربان های تند و پی در پی قلبم را می شنویتو را فریاد می زنند ...مخاطب کلامم که هیچ ...مخاطب ضربا نهای قلبم هم تویی ...ببین تعبیر می کنم که گاهی خواب توهمان نهایت آرزوی من است ...+ نوشته شده در دوشنبه بیستم خرداد 1392ساعت 11:19 قبل از ظهر توسط دل شکسته | 3 نظراز هر طرف بخوانےاز هر طرفبخوانےبن بست اَست .من ، سالهاستدل بستــہ اَم ،بہ فال گیرےکہ برایـمبہ دروغپـاے ِ تـو را مے کشـــدوسط ِ معـرکہ ایے کہشایــدهیچ دَخلـے بہ تــو ندارد!و چہ کودکـانہ ، ـهر باربیشتــر بـاور مے کنـم ،شبے را کہ ، روزشدنیــا از آغوش ِ تــو شروع خواـهد شُد..+ نوشته شده در سه شنبه چهاردهم خرداد 1392ساعت 2:25 قبل از ظهر توسط دل شکسته | 3 نظرگوش کن ................آهای تویی که قراره یه روز جای منو بگیری.....یادت باشه.صبحا تا ظهر میخوابه!!!خوراکی های ترش خیلی دوست داره....پیتزا و ساندویچ مخصوصا اگه تو یخچال بمونه از غذاهای محبوبشه...هی بهش نگو این کارو کن..اون کارو کن....عصبی میشه...عاشق بارون و شبهای مهتابیه....گیتار هم دوست داره...وقتی مریضه هواشو خیلی داشته باش....چیزی رو تکرار نکن بدش میاد.....وجودش آرامش کامله....خسته که باشه اطرافش نرو....یادت باشه...اون همه چیز منه....حق نداری اذیتش کنی....+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم خرداد 1392ساعت 8:49 بعد از ظهر توسط دل شکسته | 9 نظردلم .................دلم که تنگ میشود نظر به ماه میکنمبه تو که فکر میکنم حواس پرت میشومشبانه روز یکسره من اشتباه میکنمبهانه گیر و عاصی از خود و زمانه میشومتمام عمر خویش را فقط گناه میکنمگرفته تیغ را به دست و مسخ مرگ میشومو خون سرخ خویش را خودم مباح میکنمدریغ سهم من فقط درون چاهبودن استولی درون چاه هم تو را نگاه میکنمهزار گونه وسوسه سیاه میکند مرابدون هیچ واهمه فقط گناه میکنم

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: سه شنبه 26 / 3 / 1392برچسب:کتیج شعرعاشقانه,
ارسال توسط حامدرئیسی
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 96
بازدید دیروز : 391
بازدید هفته : 488
بازدید ماه : 559
بازدید کل : 187832
تعداد مطالب : 281
تعداد نظرات : 79
تعداد آنلاین : 1